آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

عشق های زندگی مامان نگین و آرمین

ماه اول

  ماه اول به دنیا امدنت هم شیرین بود و هم تلخ هر لحظه که نگاهت می کردم شکر نعمت خداوند را می کردم خدایا چه کار نیکی به در گاهت انجام دادم که چنین نعمت بدون نقصی را نصیبم کردی خدا یا شکر سالم هست قوی هست زیبا هست و............... و سخت بود به خاطر بیماریهای خودم ولی تمام اینها با وجودت از یاد می رود تا سه روز شیر نمی گرفتی و من مجبور شدم با قاشق بهت شیر خشک بدهم ولی بالاخره موفق شدی به شیر خوردن .زردی هم گرفتی و من چون از سر نگین چشم ترسیده بودم کلی شلوغ بازی در اوردم ولی بالاخره اروم گرفتم و لامپ اوردیم و گذاشتیمت زیر لامپ ولی بند نمی شدی که همین که می گذاشتیمت زیر لامپ جیغت به هوا بود نمی دونی چه بیچارگی کشیدیم بعد هم که به ...
14 آذر 1391

نامه مامان به نگین

نامه مامان به نگین سلام دختر همچون ابریشم من. یکی یه دونه مامان. انشاالله به امید خدا دو روز دیگه داداش می یاد پیشمون برای همین گفتم تا قبل ازبه دنیا اومدن اون برات نامه ای بنویسم. وقتی داداش به دنیا می آید مانند دانه ای می ماند که تازه جوانه زده و احتیاج به مراقبت دارد وقتی یک جوانه سر از دانه بیرون می آورد بسیار شکننده و ضعیف است. در برابر کوچکترین ناملایمتی کوچکترین باد و یا سرمایی از بین می رود. برای همین احتیاج دارد تا یک باغبان دلسوز از آن محافظت و مراقبت کند. داداش شما هم همینطور . موجودی بسیار ظریف و حساس که احتیاج به مواظبت دارد مثل خود شما وقتی که به دنیا آمدید. من و بابایی از شما مواظبت ک...
27 آبان 1391

امروز 17آبان

     امروز 17 آبان  سلام  امروز نوبت سونو دارم ساعت 12.5  برا وزنت و وضعیتت باید برم نگران وزنت هستم دیروز خانم دکتر گفت ریزی برا همین سونو داد 12.5 رفتم تا ساعت 2 نشستم تا بالاخره نوبتم شد بابایی هم بود می گفت حتما می خوام بیام تو هر چی گفتم نمی شه گفت خودم با خانم دکتر حرف می زنم بالاخره کار خودشو هم کرد الحمدالله خانم دکتر هم خوش اخلاق بود قبول کرد و اومد تو هنو ز نخوابیده رو تخت به خانم دکتر گفتم اول جنسیتشو بگو من از بلا تکلیفی در بیام به قول بابایی مگه هول بودی ولی واقعا می خواستم از دو دلی در بیام خانم دکتر هم گفت پسره نیش بابایی هم باز شد اوندفعه که گفتم شای...
17 آبان 1391

روزهای سخت

سلام مامانی خوبی آخه من با شما چیکار کنم بهت بگم دخترم یا پسرم واقعا این که آدم تو ماه 8 ندونه نی نیش چیه سخته آخه من اعتقاد داشتم نی نی از ماه 4 روح می یاد تو بدنش و باید اسم داشته باشه دیگه چه برسه به جنسیت هنوز رو عادت قبل دخترم صدات می کنم ولی بازم با خودم می گم نکنه پسر باشی  و رو شخصییتت اثر بد بذاره . گفتم موقع دکترم به خانم دکتر اصرار می کنم که حتما بهم بگه چی هستی برا همین دوباره ازش پرسیدم گفت پاهات پایینه اصلا دیگه مشخص نیست تا دیروز که رفتم دکتر گفت چرخیده ای ولی بازم نگفت چی هستی نمی دونم آخه چیت پیدا نیست حالا امروز نوبت سونو دارم بیرون برا اینکه بفهمم می تونم طبیعی بزام یا نه دعا کن جنسیتت رو بگه اگه گفت می ...
17 آبان 1391

نامه نگین به آجی

نامه نگین به آجی آجی عزیزم از ته ته قلبم دوستت دارم شاید ندونی ته قلبم کجاست ولی خیلی زیاده وقتی که فهمیدم تو وجود داری خیلی خوشحال شدم اونقدر زیاد که قابل شمرده نیست .خواهر عزیزم مطمئن باش من همیشه و همه جا یاور و پشتیبان تو هستم مثل یک خواهر.بدون که عزیزترین چیز در دنیا برام تو می شی .خواهری داشتن مثل تو آرزوی هر کس است ولی شادمانم که خدا این جایگاه را به من داد. داشتن یه خواهر خوشگل و مامانی و شیطون ...
3 آبان 1391