آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

عشق های زندگی مامان نگین و آرمین

آخرین روزا

سلام جینگیلی من   این رو ها روزهای آخره دیگه دارم به آخرای بارداری نزدیک می شم از یک طرف خوشحالم که شما قراره بیای بغلم از یک طرف ناراحتم با اینکه  این 9 ماه سخت بود ولی از لحاظ جسمی سخت بود از لحاظ روحی خیلی عالی بود دلم برای با هم بودنمون تنگ می شه و همینطور برای لگد زدنهات.   آخه تو بلایی شدی که نگو چنان لگد می زنی که دادمو در می یاری هر چی بهت می گم یواش تر فایده نداره .چند روز پیش هم شب توی خواب احساس کردم وضعییت قرار گرفتنت تغییر کرده وقتی هم   رفتم دکتر گفت بلهههههههههه نی نی اشتباه چرخیده اند البته کلی هم ترسوندیمون چون لج کرده بودی و تکون نمی خوردی اورژانسی رفتیم نوار قلب ازت گرفتم تا 2....
29 شهريور 1392

جنسیت شما

جنسیت شما جیگر مامان سلااااااااااام .عشق من حالش چطوره خوبی بزرگ شدی. امروز هفته 19 هستی خانم دکتر گفته بود تو این هفته سونوت می کنم می گم نی نی چیه . صادقانه بهت می گم سر آجی از ته قلبم دخملی می خواستم همیشه می گفتم خوش به حال اونایی که اولین بچه شون دختره الانم همین رو می گم بچه اول باید دختر باشه .می شه هم دم مامانش .همینطور که الان نگین غیر از این که دخترمه دوستم همدمم خلاصه همه چیزمه وقتی نیست واقعا انگار یه چیزی کم دارم ولی تو رو دلم می خواد پسر باشی یه دختر یه پسر اینجوری هم دختر دارم هم پسر .بابایی هم دلش پسر می خواد اونم همین رو می گه .می گه نگین همه جا با توست منم یه پسر می خوام که با من با...
29 شهريور 1392

روز دختر

همیشه می گند مادر کلمه مقدسی است ولی توی دل هر مادری دختر مقدس ترین کلمه است زیباترین واژه پر احساس ترین  طنین .لطیف ترین حس ....... هر چه بگویم باز هم کمه و کلمات هیچ موقع نمی توانند احساسی رو که یه مادر به دختر ش در دل داره بیان کنند.  عزیزم دلبندم روزی که خدا لطف خود را شامل  حال من   کرد و زیباترین هدیه زندگیم را به من داد به در گاهش سجده کردم و از این که برکت را به خانه ام وارد کرد و دختری چون تو را به من ارزانی داشت نماز شکر به جا اوردم چون از قدیم می گفتند دختر برکت است و چه چیزی زیبا تر از این که خدا آنقدر من را دوست داشته که برکت خود را لایق من دانسته و چراغ خانه ام را روشن کر...
29 شهريور 1392

دخملی یا پسر

دختری یا پسر   سلام عزیز دلم عشق مامان چطوری امروز دهم مهر هستش نگو  که عجب روزی دا شتم ماه قبل که رفتم پیش دکترت بهش گفتم برا م سونو بیرون بنویسه اول گفتم سه بعدی بنویس گفت برا ی  چی گفتم می خوام ازش فیلم داشته با شم گفت نمی خواد گفتم خوب سونو بیرون بنویس اخه سونو خود دکتر قدیمی هستش معلوم نیستی چیت به کجاست خانم دکترم برام نوشت قرار شد ماه بعد برم برا همین زنگ زدم سونوگرافی افروز فاضل با بدبختی بهم نوبت داد گفته بودم با بابا می رم اونم می خواست تو رو ببینه ولی خانم منشی گفت نمی ششششششششششه هر چی التماس کردم نگذاشت بعد تصمیم گرفتیم دوربین ببرم فیلم بگیرم برا همین با سمیرا هماهنگ کردم تا ...
21 اسفند 1391

اسمهای نو رسیده من

اسمهای نورسیده من  سلام گل دخملی من امروز برات از اسمهایی که مد نظرمون بود و برات انتخاب کردیم می نویسم. قبل از این که اصلا شما رو باردار باشم همیشه می گفتیم اگر بچه دار شدیم و شما دختر بودی اسمتو نگار می زاریم اگر هم پسر بودی نوید. ولی وقتی شما  روباردار شدم و فهمیدم دختری نظرم عوض شد نگار به نظرم قدیمی اومد یه ا سم امروزی تر می خواستم و فارسی. تمام کتابهای موجود اسم رو بررسی کردم و همینطور کل سایتهای اسم یابی رو ویه لیست بلند و بالا رو نوشتم تا با بابایی  بشینیم و یکی رو انتخاب کنیم.                 &nbs...
21 اسفند 1391

کلاس ششم نگین

سلام دختر گلم امسال شما وارد مرحله جدیدی از زندگیتان شدید بااین که امسال کلاس ششم اضافه شده و شما به جای اینکه برید اول راهنمایی م روید ششم باز احساس بزرگی می کنید دیگه از اون حالتای کودکانه بیرون اومدید و وارد مرحله نوجونی شدید اینو از رو وسایلی که انتخاب م کنی و از رو حرفات می شه فهمید .بهت گفتم مثل هر سال بابایی وسیله هاتو از تهران برات بگیره .گفتی نه می خوام خودم انتخاب کنم کلی تو دلم ذوق کردم که دخترم دیگه بزرگ شده. بالاخره با هم رفتیم خرید با این که با این وضعیتم برام خیلی سخت بود ولی شما برام تو این دنیا از هر چیزی مهمتری . اول از همه کیف خریدیم کیفتو خودت انتخاب کردی البته مدلشو شما رنگ مشکی می خواستی من قبول نکردم آخه رنگ ...
21 اسفند 1391

سونو ان تی

سونو ان تی  سلام عزیز مامان .عاشقتم عزیزم .امروز رفتم سونو ان تی وای نگو چه لحظات قشنگی بود وقتی خوابیدم روی تخت به اقای دکتر گفتم  همه چیز رو برام توضیح بده گفت :     سلام عزیز  مامان .عاشقتم عزیزم .امروز رفتم سونو ان تی وای نگو چه لحظات قشنگی بود وقتی   خوابیدم روی تخت به اقای دکتر گفتم  همه چیز رو برام توضیح بده گفت :     خانم توضیح نداره اینم بچه .الهی من فدات بشم یه نی نی ناز و خوشگل اومد روی صفحه مونیتور وای فکر نمی کردم یه نی نی 12 هفته ای این شکلی باشه مثل یه بچه کامل سر قلمبت دستهای کوچولوت حتی انگشت دستاتم واضح پیدا بود اون دستهای کوچولوتو باز کرد...
21 اسفند 1391

وسایل کوچولوی من

سلام قند و عسلم .ناناس مامان خوبی امروز عکس وسایلی رو که تا حالا برات خریدم یا کادو گرفتم میزارم تا برات یادگاری بمونه این عکس اولین خرید توست من و آجی با هم رفتیم آجی ذوق زده شده بود می خواست همه چیز برات بخره تخت کمد کالسکه .....با بدبختی راضیش کردم فقط اینو بخره بقیه شو بذاره برا بعد اینهام کادو تولد مامانیه 15 مرداد تولدم بود حال کن از کادوهایی که مامان گرفته این کادو بابایی   ببین چقدر اندازه مامانه خودت قضاوت کن اینم کادو خانم نصراللهی .دستش درد نکنه ببین چقدر خوشگله .من غذاهای خوشمزه درست می کنم تو هم تند تند بخور اینم خانم خلیلی زحمتشو کشیده ببین مامان جه کادو های قشنگی گرفته امسال یکی از قشنگ...
21 اسفند 1391

سخنی با نگین

سلام عشقم .دختر نازنینم نگین جان شما تمام دنیای من تو این 12 سال بودی هر کاری از دستم بر اومده فروگذاری نکردم این وبلاگ رو هم من امروز تازه درست کردم برای همین من از شما عذرخواهی می کنم برای اینکه من تا الان بلد نبودم وبلاگ نویسی کنم اگر زودتر یاد گرفته بودم از نوزادی شما شروع به نوشتن می کردم و لحظه به لحظه بودن با تو را ثبت می کردم هر چند تمام این لحطات رو درون صندوقچه قلبم قرار داده ام ولی شرمنده که نمی توانم اینجا هم بنویسم اگه بخواهم این کار را بکنم بسیار سخت می شود .من از امروز تو شروع می کنم به نوشتن و تمام لحظات رو از الان ثبت می کنم و برای خواهرت از موقع بارداری .باز هم معذرت و بووووووووس  ...
21 اسفند 1391