خانواده چهار نفری
وقتی فهمیدی خانواده ما چهار نفر می شود
سلام دختر عزیزم
امروز از وقتی برایت می گویم که فهمیدی ما نی نی دار شدیم .اون روز یادم نیست کجا بودی
فقط یادمه از در که اومدی تو من منتظرت ایستاده بودم وقتی اومدی تو فقط نگاهت می کردم
گفتی چی شده چرا اینجوری نگاهم می کنی ؟گفتم مامان نی نی داره باورت نمی شد یه کمی
مکث کردی و بعد گفتی دروغ نگو .گفتم راست می گم یک دفعه یه جیغی زدی و پریدی تو دلم
کلی هم دیگر رو بغل کردیم و وسط پذیرایی بالا و پائین پریدیم و تو هم گریه می کردی بابا یی
هم نگاهمون می کردالهی من فدات بشم از بس که دعا کردی و از خدا خواستی خدا بالاخره
حاجتتو داد .بعدشم دویدی رفتی وضو گرفتی و نماز شکر خوندی چقدر اون لحظه قشنگ و رویای
شده بودی انشاالله همیشه تو زندگیت هر چیزی رو که بخوای خدا بهت بده البته اگر صلاحت
باشد .هنوزم نمازت تمام نشده بود که سر آجی و داداش بحث می کردیم تو می گفتی آجی من
می گفتم داداش .آخرشم گفتی من شب احیا سال قبل از خدا یه آجی خواستم .هر چی باشه
سالم باشه انشالله
دوستت دارم تو عشق زندگی من هستی