آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

عشق های زندگی مامان نگین و آرمین

سونو ان تی

1391/12/21 9:17
نویسنده : مریم
1,515 بازدید
اشتراک گذاری

سونو ان تی 

سلام عزیز مامان .عاشقتم عزیزم قلب.امروز رفتم سونو ان تی وای نگو چه لحظات قشنگی بود وقتی

خوابیدم روی تخت به اقای دکتر گفتم  همه چیز رو برام توضیح بده گفت :

 

 

سلام عزیز  مامان .عاشقتم عزیزم قلب.امروز رفتم سونو ان تی وای نگو چه لحظات قشنگی بود وقتی

 

خوابیدم روی تخت به اقای دکتر گفتم  همه چیز رو برام توضیح بده گفت :

 

 

خانم توضیح نداره اینم بچه .الهی من فدات بشم یه نی نی ناز و خوشگل اومد روی صفحه مونیتور قلبوای

فکر نمی کردم یه نی نی 12 هفته ای این شکلی باشه مثل یه بچه کامل سر قلمبت دستهای کوچولوت

حتی انگشت دستاتم واضح پیدا بود اون دستهای کوچولوتو باز کرده بودی تمام انگشتات از هم باز بود ولی

پاهات هنوز خیلی معلوم نبود یا من درست ندیدم یه ده دقیقه ای اصلا تو حال خودم نبودم تو دنیا ی دیگه

ای بودم غرق تماشای تو عزیزم اون لحظه احساس کردم پسری نمی دونم من اینطوری حس کردم اونقدر

قربون صدقت رفتم که دکتر ماتش برده بود هاج و  واج منو نگاه می کرد به دکتر گفتم شکل بچه حسابیا

شده گفت مگه می خواستی نشه  خندم گرفته بود دکترم از سلامتیت بهم اطمینان داد گفت همه چیزت

خوبه خوبه کاشکی اجی و بابا هم اینجا بودند و تو رو می دیدند.از جنسیتتم پرسیدم گفت هنوز زوده دفعه

بعد.هفته 12 تا 40 خیلی مونده ولی من بی صبرانه منتظر می مونم و لحظه شماری می کنم تا بیای

بغلم

عصری هم خانم نصرالهی برام لباس بارداری خرید و اومد خونمون اخه عزیزم شما دیگه بزرگ شدید و

لباسای قبلیم بهم نمی خوره یه سارافون ابی خوشگل وقتی پوشیدمش کلی ذوق کردم از لحظه لحظه

این دوران لذت می برم وجودت به من زندگی می ده و من توی لباس بارداری احساس خوشبختی بیشتری

می کنم.تازه یه قابلمه غذای کوچولو هم برات خریده که هر موقع وقتش رسید برات توش غذا بپزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)